شعر در مورد عطر و جملات عاشقانه و سخنان بزرگان در مورد عطر عشق

شعر در مورد عطر

شعر در مورد عطر ؛ و جملات عاشقانه و سخنان بزرگان در مورد عطر عشق

شعر در مورد عطر ؛ و جملات عاشقانه و سخنان بزرگان در مورد عطر عشق همگی در سایت فال و خواب .امیدواریم این مطلب ورد توجه شما سروان گرامی قرار گیرد.

عطرِ تو تراود مگر از بسترم امشب

کاین گونه گریزان شده خواب از سرم امشب

بیدار نشستم که غمت را چو چراغی

از شب بِسِتانم، به سحر بِسپُرم امشب.

شعر در مورد عطر یار

ماه دوست داشتنی من!

این سرزمین فقط به عطر تو آشناست

ریشه هایش به طراوت دستان تو و

زلالی احساس تو گره خورده است

شعر در مورد عطر

بگذار بگویند معجزه ی این پاییز

همین شکوفه هاست!

تا از فردا شعر هایم

با عطرِ شکوفه های پاییزی…

همه را عاشق‌ کند!

شعر در مورد عطر تن

دوست دارم

در این شب دلپذیر

عطر تو

چراغ بینایی من شود

و محبوبه شب راهش را گم کند

شعر در مورد عطر بهار نارنج

ناگهان رسیدی

و خوشبختی شیشه ی عطری بود

که از دستم افتاد

و در تمام زندگیم پخش شد!

شعر در مورد عطر گل

صدای تو

پونه ای خشک است

در دستانم

که هر چه بیشتر خُردش می کنم

بیشتر عطرش زندگی را برمی دارد.

شعر در مورد عطر یاس

آمدن مگر چطور می‌تواند باشد؟

غیر از این است که عطرت بپیچد و

من هزار بهار را

شاخه به شاخه

به پای آمدنت

شکوفه دهم…

شعر در مورد عطر بهار

امروز در خیابان خلوتی می رفتم که بوی پیچیده ی به را بوئیدم

و به یاد درختان معطر هزار سال پیش افتادم

که در باغ های جنوب باغ تو چون بیشه ای از رنگ زرد بود

و عطر تو، عطر تن خاکی تو به خاطرم آمد

شعر عطر عشق

آن مسافر که سحر گریه در آغوشم کرد

آتشم زد به دو تا بوسه و خاموشم کرد

خواستم دست به مویش ببرم خواب شود

عطر گیسوش چنان بود که بی هوشم کرد.

متن تولد رسمی

مثلِ گلِ یاسی برخوشه یِ دلِ من

عطرتو پیچیده درکوچه یِ منزلِ من

روز میلادت مبارک ناز گل خوشگل من

شعر در مورد عطر سیب

خیال قشنگی‌ست

اگر من

کلید بچرخانم

تو از پنجره تابیده باشی

و خانه عطر بوسه بگیرد.

متن کوتاه در مورد وفای سگ

برهنه با قافله به نا معلوم میروم

با پاهای کودکی ام!

عطر پریکه ها

مسحور سایه ی کوه

که می‌برد با خود رنگ و نور را!

پولک پای مرغ

کفش نو

کیف نو

جهان هراسناک و کهنه

و

آه سوزناک سگ!

سال های سال است که به دنبال تو میدوم

پروانه زرد،

وتو از شاخه ی روز به شاخه ی شب می‌پری

و همچنان..

شعر عطر تو

همین که می آیی

تنم خو می گیرد با عطرت

لب هایت مُهر سکوت لب‌هایم می شوند

و من افطار می کنم

روزه ی نبودنت را

با همین عاشقانه های ساده

و ماهَ م عسل می شود!

شعر در باره عطر بهار نارنج

من با توام

می خواهم آغشته عطر تو زندگی کنم

این رد عطر توست

که از حیرت بادهای شمالی

شب را به بوی بابونگی برده است

شعر درباره عطر گل

شعرم

همهمه ی پنهان توست

گل شب بوی من!

میخواهم تو را

در عبور عطر شبانه ام بشناسند.

شعر درباره عطر تو

نه آمدن این

شکوفه هاى بادام

و نه عطر تازه هوا،

پرستو ها هم بى خود

شلوغش کرده اند ..!

شعر عطر گل محمدی

صبح

باور عشق است

در لبخند آسمانی تو

وقتی

چشم هایت را باز می کنی

و عطر نگاهت را

بر خورشید می پاشی

تا غزل غزل

روشنی بسراید.

اشعار عطری

دیباچه ی عشق و عاشقی باز شود

دلها همه آماده ی پرواز شود

با بوی معطر ماه رجب

شور و شعف خدایی آغاز شود

شعر درباره عطر

دلتنگم و خیال تو

پونه ای خشک است

در دستانم

که هر چه بیشتر خُردش می کنم

عطرش بیشتر زندگی را برمی دارد …

شعر درباره عطر خیال

آدم ها را به زور کنار خودتان نگه ندارید،

آدم ها را مثل گل ها برای همیشه داشتنش،

کنار خودتان خشک نکنید…

شاید همیشه بمانند؛

اما دیگر همان آدم سابق،

با همان عطر و ویژگی ها نیستند…

به زور نگه داشتن آدم ها آن ها را خشک و بی روح و شکننده می کند…

به آدم ها اجازه ی زندگی بدهید،

حتی اگر قرار است

بدون شما زنده بمانند.

شعر درباره عطر یار

تمام خنده هایم را نذر کرده ام

تا تو همان باشی

که صبح یکی از روزهای خدا

عطر دست هایت ،

دلتنگی ام را به باد می سپارد

عطر یاس

نسیم صبحگاهی، عطر یاس را با خود به همراه آورد، گویی بهشت را به زمین هدیه داده بود. بوی گل های یاس، در تمام وجودم نفوذ کرد، و روحم را از شادی لبریز کرد.

گل های یاس، سفید و ظریف، مانند ستاره هایی در آسمان شب، می درخشیدند. عطر آنها، مانند سمفونی، در هوا پخش می شد، و قلبم را با نوازش های لطیف خود نوازش می داد.

در آن لحظه، غرق در زیبایی و عطر یاس، همه ی غم ها و غصه هایم را فراموش کردم، و فقط به لذت آن لحظه ی ناب فکر می کردم.

عطر بهار

بوی باران و خاک نمناک، در هوا پیچیده بود، و نوید بهار را می داد. گل های بنفشه و لاله، در باغ شکفته بودند، و عطر دل انگیز خود را در فضا پخش می کردند.

پروانه ها، در میان گل ها پرواز می کردند، و زنبورها، شهد گل ها را می نوشیدند. همه چیز در حال جنب و جوش و شادابی بود، و گویی دنیا دوباره از نو متولد شده بود.

عطر بهار، روحم را زنده کرد، و به من امید و انگیزه داد. دانستم که هر چقدر هم که زمستان سخت باشد، باز هم بهار از راه می رسد و همه چیز را زیبا می کند.

عطر خاطره

بوی عطر قدیمی مادربزرگم، در بینی ام پیچید، و مرا به یاد خاطرات دوران کودکی ام انداخت. خانه ی گرم و صمیمی او، و مهربانی و عشقی که در آن خانه موج می زد.

یادش می آید که مادربزرگم، همیشه با حوصله و مهربانی، داستان های قشنگی برای من تعریف می کرد، و لالایی های دلنشینی برایم می خواند.

عطر مادربزرگم، مرا به آن روزهای خوب و شاد می برد، و حس آرامش و امنیت را در من زنده می کرد. دلم برای مادربزرگم خیلی تنگ شده بود، و آرزو می کردم که دوباره او را ببینم و در آغوشش بگیرم.

دسته بندی: شعر
بروز رسانی توسط در سه شنبه 22 خرداد 1403
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام آزمودگان و لینک مستقیم بلا مانع است.