شعر در مورد غرور و مرد و خودبینی و جملات زیبا در مورد غرور و عشق و خودخواهی

شعر در مورد غرور

شعر در مورد غرور ؛ مرد و خودبینی و جملات زیبا در مورد غرور و عشق و خودخواهی

شعر در مورد غرور ؛ مرد و خودبینی و جملات زیبا در مورد غرور و عشق و خودخواهی همگی در سایت فال و خواب . امیدواریم این مطلب مورد توجه شما سروران گرامی قرار گیرد.

 ز خاک آفریـــــــدت خداوند پاک

پس ای بنده افتادگی کن چو خاک

شعر در مورد غرور

بر مال و جمال خویشتن غره مشو

کان را به شبی برند و این را به تبی

شعر در مورد غرور و تکبر

 چند غرور ای دغل خاکدان

چند منی ای دو سه من استخوان

پیشتر از ما دگران بوده اند

کز طلب جاه نیاسوده اند

حاصل آن جاه ببین تا چه بود

سود بد اما بزیان شد چه سود

شعر در مورد غرور و عشق

گرچــه ای دوســــت غرور دلــــــت احســــاس مـــرا درک نکـــرد…

آفریــــن برغـــم عشــــقـــت کــه مرا ترکـــ نکرد

شعر در مورد غرور بیجا

ما بدهکاریم به یکدیگر

و به تمام ” دوستت دارم” های ناگفته ای

که پشت دیوار غرورمان ماند

و آنها را بلعیدیم

تا نشان دهیم که منطقی هستیم

شعر در مورد غرور مرد

برای بودنِ با تو غرورم پایمال شد

تو هم اندکی احساس بگذار

مساوی که نمی شویم

حداقل به من نزدیک شو

شعر در مورد غرور یار

من ، مــــن کردن های من و تو بود کــه ،

هیچوقت مـــــــا نشدیـــم

شعر در مورد غرور جوانی

آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد،

شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش دوست می دارد،

حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو، نادیده بگیرد،

چه قدر دوســتت دارد !

و این را بِفهــــــــــــم آدمیــــــــــزاد

شعری در مورد غرور

گاهی دلم می خواهد

وحشــیانه غرورت را

پاره کنم!

قلب ترا

در مشتم بگیرم

و بفـشارم

تا حال مرا لحظه ایی بفهمی…!

شعر درباره غرور

کاش می فهمیدی که تــــــــــو از دید من زیبا بودی ؛

دیگران حتی نگاهت هم نمی کردند ،

و تـــــــــو چه اشتباهی مغرور شدی …

شعر در مورد شکستن غرور

محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم؛

آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام

برایت به زمین بکوبم …

احساس من قیمتی داشت؛

که تو برای پرداخت آن فقیر بودی …

شعر درباره غرور و تکبر

نمیدونی چه کاری بادلم کردی ، نمیدونی چه غمگینم نفهمیدی

نمیشناسی منو از من چقدردوری ، تواین روزا چه بی رحمانه مغروری

شعر در مورد غرور عشق

بی وفا !!

ایـن روزهـا نـه مـجـالـی

بـرای دلـتـنـگـی دارم

و نـه حـوصـلـه ات را..

ولـی بـا ایـن هـمـه،

گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را مـیکـنـد . . .

شعر درباره غرور بیجا

رُخ به رُخ که شدیم

مــن مات شدم و تــو …

چون پادشاهی که از اینگونه فتحهــا زیاد دیده است

بی اهمیتـــــــ رد شدی

شعری در باره غرور بیجا

امروز هم

می خواستم بگویم

“دوستت دارم”…

درست مثل دیروز، یا حتّی قبل تر…!

امّا نمی دانم چرا

یک روز می شود “سلام”،

یک روز می شود”مراقب خودت باش”،

یک روز می شود…هیچ، بگذریم…!

اصلاً، لعنت بر مخترع “غرور” …!

شعر درباره غرور جوانی

فصل مشترک من و تو

عشقی است

که به پای غرور

قربانی می شود…!

شعر در مورد غرور کاذب

همیشه عاشق آدمای مغرور بودم

چون گفتن دوستت دارم خیلی واسشون سخته

ولی وقتی میگن عجیب به دلت میشینه

میدونی چرا..؟!!

چون مطمئنے از سر عادت نگفته

چون مطمئنے تیکه کلامش نیست

شعر در مورد غرور و خودخواهی

کاش آدمها بدانند

محبت کردن از غرور نمی کاهد

شخصیّت میسازد

شعر در مورد غرور معشوق

معذرت خواهی

شکستن غرور نیست

نمایش شعوره !

شعر در وصف غرور

مهم نیست اگر انسانی برای کسی که دوستش دارد غرورش را از دست بدهد؛

اما فاجعه است اگر به خاطر حفظ غرور، کسی را که دوست دارد از دست بدهد

شکسپیر

شعر در مورد غرور

میگویند عاشق که باشی غرورت را هم برایش میشکنی !

اما من میگویم : نه کسی که از خودش برای کسی بگذرد

روزی از او هم‌برای دیگران میگذرد غرورت را حفظ کن …

با غرور هم میشود عاشق بود …

اگر عشقت درک غرورت را داشته باشد !

شعر در مورد غرور و تکبر

اگر غرور تو از شکستهای من باشد

دوستشان دارم

شعر در مورد غرور بیجا

من غرورم را به راحتی به دست نیاورده ام

که هر وقت دلت خواست خردش کنی

غرور من اگر بشکند

با تیکه هایش شاهرگ زندگی تو را نیز خواهد زد

شعر در مورد غرور و عشق

تو به احساس غرور منو امثال خودم میمانی

فقر احساس تو را میفهمم

ذهن من در پی یک واژه بی مانند است و تو را میابد

انتخاب خوبیست

هیچ کس حس مرا ، شعر مرا

هیچ کس قدرت ادراک مرا تا به اندازه تو خرد نکرد

و تو همچنان بی مانندی

شعری در وصف غرور

گریه شاید زبان ضعف باشد

شاید کودکانه شاید بی غرور

اما هر وقت گونه هایم خیس می شود

می فهمم نه ضعیفم نه کودکم

بلکه پر از احساسم

شعر در مورد غرور مرد

کسی که غرور دارد حاضر است گم شود

ولی راه را از دیگران نپرسد

شعر در مورد غرور یار

دیگر نه اشکهایم را خواهی دید نه التماس هایم را

و نه احساسات این دل لعنتی را

به جای آن احساسی که کشتی

درختی از غرور کاشتم

شعر درباره غرور ، شعر در وصف غرور ، شعر درباره غرور جوانی ، شعر در مورد غرور عشق

شعر در مورد غرور جوانی

جانباز  چند درصد است

کسی که در یک حادثهء عشقی

قلب و غرور خود را از دست داده است؟

شعری در مورد غرور

فقط یه زن میتونه ملکه زیبایی دنیا رو ببینه

بعد با غرور بگه : این کجاش خوشگله؟

شعر غرور

در برابر هر چیزی که بدست می آورید

چیزی دیگر را از دست می دهید

اگر طالب رشد هستید از غرور خود دست بکشید

شعر غرور رجل

محکمتر از آنم که برای تنها نبودنم

آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام برایت به زمین بکوبم

احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی

شعر غرور وثقه

همیشه داشتن بهترینها به ادم غرور خاصى میده

من مغرورترینم چون تو بهترینى

شعر غرور وتکبر

عطر ها بیرحم ترین عنصر زمینند

بی آن که بخواهی میبرندت تا قعر خاطراتی که

برای فراموش کردنشان تا پای غرور جنگیده ای

شعر غرور قصیر

از درد تنهایی بمیر اما زاپاس عشق کسی نشو

غرور تنهایی خیلی با ارزشتر از این حرفاست

شعر غرور ودلع

ای کاش در آن لحظه که تقدیم تو شد هستی من

می سپردم که مراقب باش جنس این جام بلور اس

پر از عشق و غرور است مبادا بازیچه شود

شعر غرور تویتر

رفتنی خواهد رفت چه زود چه دیر التماس نکنید

کمی از غرورتون را نگه دارید

تو تنهایی بد جور به درد میخوره این غرور

شعر غرور وکبریاء انثى

غرور گفت : غیرممکن است

تجربه گفت : خطرناک است

عقل گفت : بیهوده است

“دل” زمزمه کرد : امتحانش کن

شعر غرور عراقی

غرور از فرشته ، شیطان

و تواضع از خاک ، انسان

می سازد

شعر زیبای عطار در مورد غرور بیجا

گرت ملک جهان زیر نگین است

به آخر جای تو زیر زمین است

نماند کس به دنیا جاودانی

به گورستان نگر گر می‌ندانی

جهان را چون رباطی با دو در دان

کزین در چون درآیی بگذری زان

تو غافل خفته وز هیچت خبر نه

بخواهی مرد گر خواهی وگرنه

کسی کش مرگ نزدیکی رسیدست

چنین گویند کو رگ برکشیدست

تو هم ای سست رگ بگشای دیده

کز اول بوده‌ای رگ برکشیده

تو را گر تو گدایی گر شهنشاه

سه گز کرباس و ده خشتست همراه

اگر ملکت ز ماهی تا به ماهست

سرانجامت برین دروازه راهست

چو بر بندند ناگاهت زنخدان

همه ملک جهان آنجا، ز نخ دان

ز هر چیزی که داری کام و ناکام

جدا می‌بایدت شد در سرانجام

بسی کردست گردون دست کاری

نخواهد بود کس را رستگاری

بدین عمری که چندین پیچ دارد

مشو غره که پی بر هیچ دارد

شعر غروری

دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت :

او یقینا پی معشوق خودش می اید

پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود :

مطمئنا که پشیمان شده برمی گردد

عشق قربانی مظلوم  غرور است هنوز

شعر غرور رجل فیس

به تو

به خاطر تمام شمعدانی هایی که در دلم کاشته ای

و پروانه هایی که از دشت آرامِ حنجره ات

روی انگشت هایم نشانده ای!

به باغبان مغروری

که شانه هایش شهامت من است

و دست‌هایش سرسبزی ام…

برای روزهایی که اگر نبودم

مرا با شکوفه های کوچک شعرهایم

به خاطر بیاوری!

شعر غرور رجل فیس بوک

چه‌قدر خوب بود

تو، گُل من بودی

هر روز به تو آب می‌دادم!

علف چِرک‌های تو را می‌شستم وُ

به بوی تَنت

مغرور می‌شدم

شب‌ها کنار لبت

رؤیا بو می‌کردم وُ

‌‌‌روزها، حسادت ِ دنیا را

شعر غرور رجل قصیر

غرور را دوست دارم!

گاهی غرور آخرین تکیه گاه است

وقتی همه چیزت را باخته ای!

غرور همچون نقابی‌ست که به پشتوانه اش می توانی

تصویر درهم ِ ویرانی‌ات را پنهان کنی

شعر عن غرور رجل

بابا لنگ دراز عزیزم!

تمام دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم.

وقتی می فهمی و می دانی ام، چیزی درون دلم فرو می ریزد.

چیزی شبیه غرور

شعر غرور انثى وکبریاء رجل

پیش می‌آمدی

شبیه رقصنده‌های اسپانیایی که مغرور می‌رقصند

و کِش می‌آمد خیابان

زیر گام‌های تو

شعر عن غرور وتکبر رجل

آه، ای شباهت دور!

ای چشم های مغرور !

این روزها که جرأت دیوانگی کم است

بگذار باز هم به تو برگردم

شعر غرور وتکبر فیس بوک

دوستت دارم بی آنکه بدانم چطور،

کجا ، یا چه وقت….؟!

چه آسان دوستت دارم،

بی هیچ غرور یا دشواری

“تو” را اینگونه دوست دارم

شعر غرور وتکبر تویتر

در زیر سکوت تو گنجی است

خاموش و مغرور

همچون میراث یک دهکدۀ دور

گنجی پنهان

در خطر هجوم غارتگران

گنجی که من دیده ام

و خود را به ندیدن می زنم

شعر غرور وتکبر للبنات

هرچند نداری تو ز احساس، نشانی

من عاشق لبخند توام، گرچه ندانی 

مغرور و بداخلاق بشو با همه، اما 

«با من به ازین باش که با خلق جهانی»

شعر غرور کبریاء

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود

… و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من – دل مغرورم – پرید و پنجه به خالی زد

که عشق – ماه بلند من – ورای دست رسیدن بود

ابیات شعر غرور وتکبر

با هرکه توانسته کنار آمده دنیا

با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!

بد خلقم و بد عهد زبانبازم و مغرور

پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟

شعر غرور وکبریاء فیس بوک

با ساعت دلم ، وقتِ دقیق آمدن توست

من ایستاده ام ، مانند تک درخت سر کوچه 

با شاخه هایی از آغوش 

با برگ هایی از بوسه  

با ساعت غرورم _ اما 

من ایستاده ام ، با شاخه هایی از تابستان 

با برگ هایی از پاییز

هنگام شعله ور شدن من ، هنگام شعله ور شدن توست

ها … چشم ها را می بندم

ها … گوش ها را می گیرم

با ساعت مشامم _ اینک _ وقت عبور تن توست 

شعر غرور وکبریاء قصیره

سردی ولی‌  دوست دارمت

آه محبوبِ مغرورِ من

بر تابستانِ آغوشم بیاویز

بر شعله‌های این عشق

شعر غرور مرد ، شعر غرور زنانه ، auv nv l,vn yv,v ، شعر در مورد غرور داشتن

شعر غرور قصیر عراقی

بگذار بگویند مغرور است

بگذار بگویند چشم به نگاهِ هیچکس نمی دوزد

اصلا بگذار هرکه هرچه می خواهد بگویدچ

شعر عن غرور قصیر

رد پای خاطرات مرا

ببر با خود تا اولین دوستت دارم

کمک کن بی تو نمانم

من در تک تک غروب ها

من در

تک تک باران ها

من در

غرور درد

بارها تو را تجربه کرده ام

کمک کن ثانیه ها را بی تو رج نکنم

ابیات شعر غرور قصیره

دل فروشی می کنی ، گویا گمان کردی که باز

با غرورم می خرم آن را ، در این بازار نه

بیت شعر قصیر غرور

ابرها را با نی

اسب‌ها را با سرنا

زن‌ها را با تازیانه می‌گریانند

مردان مغروری

که

با نی‌لبک پری کوچک غمگینی

عاشقانه می‌گریند

ابیات شعر غرور تویتر

غرور را دوست دارم

گاهی غرور آخرین تکیه گاه است

وقتی همه چیزت را باخته ای

غرور همچون نقابیست که به پشتوانه اش می توانی

تصویر درهم ِ ویرانیت را پنهان کنی

شعر غرور عراقی فیس بوک

شانه های تو

همچو صخره های سخت و پر غرور

موج گیسوان من در این نشیب

سینه میکشد چو آبشار نور

شعر غرور انثى عراقی

سخت مغروری و میسازی سرد

در دلی آتش جاویدی را

شعر شعبی عراقی غرور

مغرور مشو بخود که اصل من و تو

گردی و شراری و نسیمی و نمیست

شعر غروری وکبریائی

گاه و بی‌گاه فرو می‌شوی

در چاهِ خاموشی‌ات

در ژرفای خشم پرغرورت

و چون بازمی‌گردی

نمی‌توانی حتا اندکی

از آن‌چه در آن‌جا یافته‌ای

با خود بیاوری

شعر غروری ذابحهم

ما از برون در شده مغرور صد فریب

تا خود درون پرده چه تدبیر می کنند

شعر غروری ضروری

اشتباه تو سنگدلی بود

و اشتباه من غرور

و وقتی این دو اشتباه به هم پیوستند

مولود جهنمی این دو ، جدایی بود

شعر عن غروری

چون غمی را پروری با صد غرور آیی برقص

چون نشاطی آوری با نقش رویایی چرا

شعر قصیر عن غروری

 بادست غرور زندگانی

برقست لوامع جوانی

متن بی قراری دل

مهلت بده میروم

فقط پایت رو بردار تا غرورم را جمع کنم

شعر در مورد غرور

 چون غرور خسروان از گرد لشکر شد زیاد

از غبار خط غرور حسن بی پروای تو

شعر در مورد غرور و تکبر

 سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید

سر این غرور کردم که کمی درو نیاید

شعر در مورد غرور و عشق

 هوشیار حضور و مست غرور

بحر توحید و غرقه گنهیم

شعر در مورد غرور بیجا

 باید ز سر این غرور را راندن

باید ز دل این غبار را رفتن

شعر در مورد غرور مرد

 بما زمانه چنان فرصتی نبخشوده است

که از غرور، دل پاک را بیالائیم

شعر در مورد غرور یار

 غبار گشت ز باد غرور، خرمن دل

چنین معامله را باد با غبار نکرد

شعر در مورد غرور جوانی

 غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل

که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را

شعری در مورد غرور

 باده درده چند از این باد غرور

خاک بر سر نفس نافرجام را

شعر درباره غرور

 زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه

رند از ره نیاز به دارالسلام رفت

شعر در مورد شکستن غرور

 ای گلبشکر آن که تویی پادشاه حسن

با بلبلان بی دل شیدا مکن غرور

شعر درباره غرور و تکبر

 آن همه عشوه که در پیش نهادند و غرور

عاقبت روز جدایی پس پشت افکندند

شعر در مورد غرور عشق

 این همه دلبندی و خوبی تو را

موضع نازست و غرور ای صنم

شعر درباره غرور بیجا

 دی به چمن برگذشت سرو سخنگوی من

تا نکند گل غرور رنگ من و بوی من

شعری در باره غرور بیجا

 غرور نیکوان باشد نه چندان

جفا بر عاشقان باشد نه چندین

شعر درباره غرور جوانی

 چو عندلیب چه فریادها که می دارم

تو از غرور جوانی همیشه در خوابی

شعر بسیار زیبا در مورد غرور از مسعود سعد سلمان

به روشنی و به خوشی عیش غره مشو

که ظلمت از پس نورست و زهر زیر شکر

شعر در مورد تنهایی عاشقانه

من آن گلبرگ مغرورم نمی میرم ز بی آبی

ولی بی دوست میمیرم در این مرداب تنهایی

۱. شعر از مولانا:

ای غرور ار چه به صورت نیکویی صد هزاران دام و دانه در سرایی

گرچه هر دم در فزونی و نمو چون غرور گل به خوبی می‌نمایی

چون به فصل نوبهار از سرد باد ناگهان افتاده بینی در تباهی

۲. شعر از سعدی:

چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

گر برکنم دل از تو و بردارم روی بگو چه چاره کنم که دلم به روی تو هست

۳. شعر از حافظ:

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

بده ساقی می باقی که در جنت نخواهم رفت از آن حوری که باشد بهشتی روی زیبا را

۴. شعر از فردوسی:

چو بشنید این سخن شاه پیروزبخت بغرید بر دلش اندر آمد شگفت

که اینک زال زر پیش من آمد به جنگ بسی برنیامد ازین گونه جنگ

۵. شعر از نظامی:

به دریا مرو گفتمت زینهار که موجش تو را برکند از کنار

نگه کرد بر وی به چشم حقیر غرورش چنان کرد کز وی نرنجید

دسته بندی: شعر
بروز رسانی توسط در یکشنبه 13 خرداد 1403
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام آزمودگان و لینک مستقیم بلا مانع است.