شعر در مورد چراغ راهنمایی و نور چراغ قرمز و گردسوز و شب و چراغ دل - فال و خواب

شعر در مورد چراغ راهنمایی و نور چراغ قرمز و گردسوز و شب و چراغ دل

شعر در مورد چراغ

شعر در مورد چراغ ؛ راهنمایی و نور چراغ قرمز و گردسوز و شب و چراغ دل

شعر در مورد چراغ ؛ راهنمایی و نور چراغ قرمز و گردسوز و شب و چراغ دل همگی در سایت فال و خواب . امیدواریم این مطلب مورد توجه شما سروران گرامی قرار گیرد.

تا نه از گریه شدم کور بیا

ورنه چه سود

از چراغی که بگیرند

به نابینایی.

شعر در مورد چراغ

عطرِ تو تراود مگر از بسترم امشب

کاین گونه گریزان شده خواب از سرم امشب

بیدار نشستم که غمت را چو چراغی

از شب بِسِتانم، به سحر بِسپُرم امشب.

شعر در مورد چراغ زندگی

دلخوشی های کوچک

یعنی یک لبخند در جواب نگاهت

یعنی ذوق کودک از توصیف کفش جدیدش

دلخوشی های کوچک یعنی در عین همه نداشتنها

یک برگ پاییزی را بگذاری در میان کتابهایت برای یادگاری

دلخوشی های کوچک یعنی جمع دوستانت

یعنی امروز باز تو زنده هستی

یعنی باز عقربه ساعت زندگی ات

برای ۲۴ ساعت دیگر به راه افتاده

دلخوشی کوچک یعنی

چراغ خانه هنوز روشن است

زندگی

همین دلخوشی های کوچک است

به جزییات زندگی دقت می کنم و از آنها لذت می برم

خدایا شکرت

شعر در مورد چراغ راهنما

از گندمزارها که می گذرم

دست ام به خوشه هاست

دلم با تو

از خیابان که می گذرم

یاد تو با من است

چشم ام به چراغ راهنما

راه که می روم با منی

کندتر از من قدم برمی داری

زودتر از من

به خانه می رسی.

شعر در مورد چراغ راهنمایی

آدم ها همه می پندارند که زنده اند ..

برای آنها تنها نشانه ى حیات

بخار گرم نفس هایشان است!

کسی از کسی نمی پرسد ،

آهای فلانی

از خانه دلت چه خبر؟

گرم است؟

چراغش نوری دارد هنوز؟

شعر در مورد چراغ قرمز

در نامهِ دیروزت

چراغی کوچک برایم فرستاده بودی

منِ تاریک

روشنش که کردم

در آیینه روبرویم

خود را دیدم

که تاریخی هستم تیره و تار

از مردانی که

چراغ را در زن کشتند!

متن در مورد چراغ

دوست خوب مثل

چراغ توی تاریکیه

اما یادت باشه

به روشنایی رسیدی دورش نندازی…

شعر غول چراغ جادو

به دختران خود یاد دهید

قبل از ازدواج

به آرزوهایشان برسند،

مردان

غول چراغ جادویی علاءالدین نیستند . . .

شعر در مورد چراغ های شهر

چرا فراموش کرده ای

پیش از خوابت

چراغِ خواسته هایِ سوزانِ مرا

خاموش کنی؟

تو در من

نشانی درخشان به جای گذاشتی

برای پرندگانِ شکارچی.

شعر در مورد چراغ نفتی

اگر به خانه ی من آمدی

برای من

ای مهربان!

چراغ بیاور

و یک دریچه که از آن

به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم …

شعر در مورد چراغ سبز

سنگی بگذار

بر کلمات من

چراغی روشن کن

دانستم

بی واژه تو را دوست دارم

شعر در مورد چراغ راهنمایی و رانندگی

رنگین کمان!

پل بسته ای که عشق

آفاق را به هم بردوزد

آفاق را به رنگ تو می بینم

و چشم هایت آن سوی مه

همچون چراغ های دریایی می سوزد.

اشعار در مورد چراغ زندگی

پشت همین چراغ قرمز

اعتراف کردم دوستت دارم!

تا هرکجا مجبور شدی کمی

مکث کنی، یاد عشقمان بیفتی

چه می‌دانستم قرار است بعد از من

تمام چراغ‌های زندگی ات

سبز شوند

اشعار کودکانه در مورد چراغ راهنمایی

این همه پیچ

این همه گذر

این همه چراغ

این همه علامت

و همچنان استواری در وفادار ماندن

به راهم

خودم

هدفم

و به تو

وفایی که مرا

و تو را

به سوی هدف

راه می نماید

شعر در مورد سگ با وفا

به ساعت نگاه می کنم

حدود سه نصف شب است

چشم می بندم که مبادا چشمانت را

از یاد برده باشم

و طبق عادت کنار پنجره می روم

سو سوی چند چراغ مهربان

و سایه ی کشدار شبگردان خمیده

و خاکستری گسترده بر حاشیه ها

و صدای هیجان انگیز چند سگ

و بانگ آسمانی چند خروس

از شوق به هوا می پَرم، چون کودکی‌ ام

و خوشحال که هنوز

معمای سبز رودخانه از دور

برایم حل نشده است

آری، از شوق به هوا می پرم

و خوب می دانم

سال هاست که مرده ام…!

اشعار کودکانه درباره چراغ راهنما

تو نیستی و هنوز مورچه‌ها

شیار گندم را دوست دارند

و چراغ هواپیما در شب دیده می‌شود

عزیزم

هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می‌گیرد

از ریل خارج نمی‌شود.

اشعار در باره چراغ راهنمایی

به راستی چه میماند از آدمی

جز چراغی روشن به راه آیندگان؟

پس بدانید که راستی بر دروغ ،

نیکی بر بدی ، پاکی بر پلیدی ، بخشایش بر انتقام ،

آشتی بر جنگ ، خرد بر جنون چیره خواهد شد

اشعار کودکانه در مورد چراغ راهنما

چون رود جاری‌ام کن و چون کوه استوار مانند باد …

پر عطش گشت باغها مثل ستاره …

آینه دار چراغ ها گاهی برای بازی خیل فرشتگان تن را

میان حادثه ها رهسپار کن

تا خود ببینی از همه دنیا بریده ام

دل را برای دیدن خود بی قرار کن …

اشعار نو در مورد چراغ قرمز

من برمی خیزم!

چراغی در دست

چراغی در دلم.

زنگارِ روحم  را صیقل می زنم

آینه ئی برابرِ آینه ات می گذارم

تا با تو

ابدیتی بسازم!

غزل

در ظلمت شب، چو خورشیدی تابان، چراغِ من، روشناییِ جهان.

با پرتوِ خود، رهِ تاریکی را، نمایان کند، همچونِ نغمه یِ سحرگاهان.

در سایه یِ آن، غم و اندوه رخت بربندد، شادی و امید، در دل ها جای گزینند.

چراغِ من، ای یارِ همیشگی، با تو روشن است، تاریکیِ زندگی.

مثنوی

چراغی در تاریکی شب، چون ستاره ای در پهنه یِ آسمان.

می درخشد و روشنی می بخشد، به هر آنکه در ظلمت گرفتار است.

راه را نشان می دهد به گمشدگان، امید می بخشد به ناامیدان.

چراغی که نمادِ دانش و معرفت است، چراغی که روشنی بخشِ راهِ انسانیت است.

سرود

ای چراغِ پرفروغ، تو روشنی بخشِ تاریکیِ شب هایِ ما هستی.

با پرتوِ خود، راهِ درست را به ما نشان می دهی.

تو نمادِ امید و ایمان هستی، تو یارِ همیشگیِ ما در تاریکی ها هستی.

ما به تو عشق می ورزیم، ای چراغِ پرفروغ!

شعر نو

چراغ، چشمه یِ نور، در تاریکیِ شب.

امید، در دلِ ناامیدان.

راه، برایِ گمشدگان.

دانش، برایِ جاهلان.

چراغ، هدیه ای از خداوند، به انسان ها.

اشعار کوتاه

چراغِ من، روشناییِ زندگی من است.

در تاریکیِ شب، چراغِ من، یارِ من است.

به امیدِ نورِ چراغ، می توان از تاریکی عبور کرد.

چراغِ دانش، راهِ سعادت را نشان می دهد.

بیایید چراغِ امید را در دل ها روشن نگه داریم.

دوست داشتی؟ share کن!
Loading more posts...

امکان ارسال کامنت جدید نیست!

کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام فال و خواب و لینک مستقیم بلا مانع است.