; شعر در مورد پدر فوت شده ؛ شعر فروغ فرخزاد در مورد مرگ پدر و شعر در وصف پدر از فریدون مشیری - فال و خواب
متن در مورد آذر ماهی ها و شعر برای اسم آذر و شعر در مورد ۴ آذر و شعر نو متولد آذر

متن در مورد آذر ماهی ها و شعر برای اسم آذر و شعر در مورد ۴ آذر و شعر نو متولد آذر

متن در مورد آذر ماهی ها شعر در مورد آذر ، ماهی ها + متولدین دختر و پسر آذر ماه و اسم با کلمه آذر …

لطیفه کودکانه ؛ جوک کودکانه ای که شنیده نشده باشد و جوک های خیلی خنده دار در حد مرگ کودکانه

لطیفه کودکانه ؛ جوک کودکانه ای که شنیده نشده باشد و جوک های خیلی خنده دار در حد مرگ کودکانه

لطیفه کودکانه لطیفه کودکانه ؛ جوک کودکانه ای که شنیده نشده باشد و جوک های خیلی خنده دار در حد مرگ کودکانه همگی در سایت …

متن در مورد خاله جون دوستت دارم و خاله یعنی زندگی و متن خاله و خواهر زاده

متن در مورد خاله جون دوستت دارم و خاله یعنی زندگی و متن خاله و خواهر زاده

متن در مورد خاله جون دوستت دارم شاید بعد از مادر و مادر بزرگ هیچ زنی مانند خاله برای کودکان عزیز نباشد.با مجموعه شعر در …

شعر در مورد پدر فوت شده

شعر در مورد پدر , شعر در مورد پدر از دست رفته , شعر در مورد پدر فوت شده , auv nv l,vn \nv

شعر در مورد پدر فوت شده ؛ شعر فروغ فرخزاد در مورد مرگ پدر و شعر در وصف پدر از فریدون مشیری در سایت فال و خواب .امیدواریم این مطلب مورد توجه شما سروران گرامی قرار گیرد.

اشعار در مورد پدر فوت شده

شعر در مورد پدر از دست رفته

پدرم تاج سرم چشم به راهت بودم

همه دم عاشق لبخند نگاهت بودم

ای فلک از چه زدی آتش غم بر جگرم

کاش جای پدرم من سر راهت بودم

ای سفر کرده به معراج به یادت هستیم

ای پدر ما همگی چشم به راهت هستیم

تو سفر کردی و آسوده شدی از دوران

همه ماتم زده هر لحظه به یادت هستیم

⇔⇔⇔⇔

دلتنگ تر از هر شب و هر روز شدم من

بی مهر پدر، شمع پر از سوز شدم من

تقدیر مرا بی سر و سامان و سپر کرد

محروم ز دیدار گل روی پدر کرد

سخت است که دیدار رود تا به قیامت

رویاست پدر، آید از این در به سلامت

شب را به خیالش به سحرگاه رسانم

از حکمت الله دگر هیچ ندانم

⇔⇔⇔⇔

گفــت : با پدر یه جمـــله بســـاز

گفتــم: من با پدر جمله نمیســازم ،

دنیــــــــامو می سازم

شعر در مورد خانواده

⇔⇔⇔⇔

 ز ادب پرس، مپرس از نسب و ثروت

ز هنر گوی، مگوی از پدر و مادر

شعر در مورد ثروت

⇔⇔⇔⇔

از فراقت با غم محنت، هم آغوشم پدر

رفتی و از مرگ جانسوزت سیه پوشم پدر

خنده و مهر و وفا و مهربانی های تو

در جهان هرگز نمی گردد فراموشم پدر

⇔⇔⇔⇔

 پسر به درد پدر دردمند خواهد شد

پدر به داغ پسر سوکوار خواهد ماند

شعر در مورد پسر

⇔⇔⇔⇔

شبیه باران بر دریا

بیهوده به تو فکر می کنم

و سهم بیشتری 

از قدم زدن در پیاده رو را

مال خودم می کنم

مثل یک پدر

دست های دلم را به دست می گیرم

و در کوچه ها تاب می خوریم

به پارک

سینما

به بلندترین نقطه ی شهر

فرقی نمی کند

اصلا به هرجایی که تو بودی باید رفت

دلم

مثل غروب جمعه

همه جا دلگیر است

شعر در مورد خودم

⇔⇔⇔⇔

پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل

تیشه‌ای بود که شد باعث ویرانی من

⇔⇔⇔⇔

شعر دوست

یه رابطه ریاضی هست که میگه

عشق + اهمیت = مادر

عشق + ترس = پدر

عشق + کمک = خواهر

عشق + دعوا = برادر

عشق + اهمیت + ترس + کمک + دعوا + زندگی = رفیق . . .

⇔⇔⇔⇔

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست.

جگر می سوزدو درد کمی نیست.

پدر زیبا گل باغ وجود است.

که بی او زندگی جز ماتمی نیست.

⇔⇔⇔⇔

پدر و مادر،

زندگیشان را با تواضع به فرزند می بخشند

شعر در مورد تواضع

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد پدر فوت شده

ای پدر رفتی و یاد تو نرفت

دل برفت، شادی برفت، امید رفت

حال در سوک تو بنشسته ایم

زنده ایم اما ز دل بشکسته ایم

⇔⇔⇔⇔

صد بار خدا مرثیه خوان کرد مرا

در بوته صبر امتحان کرد مرا

هرگز نشکست پشتم از هیچ غمی

جز مرگ پدر که ناتوان کرد مرا

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد پدر و مادر

مادرم شبنم گلبرگ حیات – پدرم عطر گل یاس بقاست

مادرم وسعت دریای گذشت – پدرم ساحل زیبای لقاست

مادرم آئینه حجب و حیا – پدرم جلوه ایمان و رضاست

مادرم سنگ صبور دل –  پدرم در همه حال کارگشاست

مادرم شهر امیداست و هنر – پدرم حاکم پیمان و وفاست

مادرم باغ خزان دیده دهر – پدرم برسرما مرغ هماست

مادرم موی سپید کرده زحزن – پدرم نقش همه خاطره هاست

مادرم کوه وقار است و کمال – پدرم چشمه جوشان عطاست

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد پدر و دختر

هر چه دارم از تو دارم ای پدر

ای که هستی نور چشم و تاج سر

رحمت بارانی روشن تبار

مهربانی از مانده یادگار

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد پدر و پسر

پدر سوخته در حسرت روی پسر است

کفن از روی پسر پیش پدر بگشایید

خاقانی

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد پدر از شاعران بزرگ

شعر در مورد پدر از خیام

بر کوزه‌گری پریر کردم گذری

از خاک همی‌نمود هر دَم هنری

من دیدم اگر ندید هر بی‌بصری

خاک پدرم در کف هر کوزه‌گری

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد پدر از حافظ

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت

من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد پدر از مولانا

برادرم پدرم اصل و فصل من عشقست

که خویش عشق بماند نه خویشی نسبی

⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد پدر از سهراب سپهری

پدرم پشت دو بار آمدن چلچله ها پشت دو برف

پدرم پشت دو خوابیدن در مهتابی

پدرم پشت زمانها مرده است

پدرم وقتی مرد آسمان آبی بود

مادرم بی خبر از خواب پرید خواهرم زیبا شد

پدرم وقتی مرد پاسبان ها همه شاعر بودند

مرد بقال از من پرسید :‌ چند من خربزه می خواهی ؟

من از او پرسیدم : دل خوش سیری چند ؟

پدرم نقاشی می کرد

تار هم می ساخت تار هم میزد

خط خوبی هم داشت

باغ ما در طرف سایه دانایی بود

باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه

باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس و آیینه بود

باغ ما شاید قوسی از دایره سبز سعادت بود

میوه کال خدا را آن روز می جویدم در خواب

آب بی فلسفه می خوردم توت

بی دانش می چیدم

تا اناری ترکی بر می داشت دست فواره خواهش می شد

تا چلویی می خواند سینه از ذوق شنیدن می سوخت

گاه تنهایی صورتش را به پس پنجره می چسبانید

شوق می آمد دست در گردن حس می انداخت

فکر بازی می کرد

زندگی چیزی بود مثل یک بارش عید یک چنار پر سار

زندگی در آن وقت صفی از نور و عروسک بود

یک بغل آزادی بود

زندگی در آن وقت حوض موسیقی بود…

⇔⇔⇔⇔

صدای پای آب آید به گوشم                                که فریادی کشد اینک خموشم

صدایی از پی درد است جانم                            چنان سوزاند اینک استخوانم

صدای شر شر آب است مظلوم                                که بی رحمانه اینک گشته محکوم

صدایش یک پیام آرد برایم                              که جانان پدر من کم بهایم

اگر قدر و بهایم را ندانید                                سرود مهربانی را نخوانید

به من ظلم و ستم کردید بسیار                            طبیعت می شود یک باره بیمار

صدایم کن صدایم کن به گوشم                         طنین زندگی را می فروشم

صدایم کن که من بس پر بهایم                             یقین من هدیه از سوی خدایم

بدان این قصه را آنگه شوم شاد                          که عالم را کنم من خوب آباد

جهان خوان کرم گردید یاران                             پر از لطف و نعم گردید یاران

شعر در مورد آب

⇔⇔⇔⇔

دست بنه بر دلم از غم دلبر مپرس

چشم من اندرنگر از می و ساغر مپرس

جوشش خون را ببین از جگر مؤمنان

وز ستم و ظلم آن طره کافر مپرس

سکه شاهی ببین در رخ همچون زرم

نقش تمامی بخوان پس تو ز زرگر مپرس

عشق چو لشکر کشید عالم جان را گرفت

حال من از عشق پرس از من مضطر مپرس

هست دل عاشقان همچو دل مرغ از او

جز سخن عاشقی نکته دیگر مپرس

خاصیت مرغ چیست آنک ز روزن پرد

گر تو چو مرغی بیا برپر و از در مپرس

چون پدر و مادر عاشق هم عشق اوست

بیش مگو از پدر بیش ز مادر مپرس

هست دل عاشقان همچو تنوری به تاب

چون به تنور آمدی جز که ز آذر مپرس

مرغ دل تو اگر عاشق این آتشست

سوخته پر خوشتری هیچ تو از پر مپرس

گر تو و دلدار سر هر دو یکی کرده ایت

پای دگر کژ منه خواجه از این سر مپرس

دیده و گوش بشر دان که همه پرگلست

از بصر پروحل گوهر منظر مپرس

چونک بشستی بصر از مدد خون دل

مجلس شاهی تو راست جز می احمر مپرس

رو تو به تبریز زود از پی این شکر را

با لطف شمس حق از می و شکر مپرس

شعر از مولانا

شعر در مورد آذر ماه

⇔⇔⇔⇔

زیر خط فقر تو نان و پنیری خورده ای؟

کودکت را دست خالی سوی دکتر برده ای؟

زیر خط فقر در سرما شبی خوابیده ای؟

دست پینه بسته یک کارگر را دیده ای؟

زیر خط فقر از درمانده گی خندیده ای؟

با شکست عزت نفست، مدام جنگیده ای؟

زیر خط فقر در سطل زباله گشته ای؟

با خجالت و نداری سوی خانه رفته ای؟

زیر خط فقر با فقر تفکر ساختی؟

زیر دست قلدران زندگی ات را باختی؟

چشم امید ز یاری خلایق بسته ای؟

⇔⇔⇔⇔

حس نمودی از تضاد طبقاتی خسته ای؟

زیر خط فقر از پل خودکشی تو کرده ای؟

زیر دست کارفرما حس نمودی بَرده ای؟

مستاجر بودی درون دخمه ای سرد و نمور؟

مادرت را دیده ای که از دیابت گشته کور؟

پدر معتاد و بیکاری که با سیگار و دود

تن طفل خویش را سوزانده و کرده کبود

چه خبر داری تو از احوال بچه های کار

کودکی که جای تحصیل می برد هر سوی بار

زیر خط فقر امشب یکنفر جان می دهد

زندگی نکبتش را سوت پایان می دهد ..

شعر در مورد ثروتمند و فقیر

آخرین بروز رسانی در : شنبه 31 اردیبهشت 1401
کپی برداری از مطالب سایت با ذکر نام فال و خواب و لینک مستقیم بلا مانع است.