بهنوش طباطبایی هم استاد دانشگاه شد+زیباترین عکس های اینستاگرام
مهره مار ؛ طرز استفاده از مهره مار را کجای بدن بگذاریم و تشخیص مهره مار اصل
مهره مار مهره مار ؛ طرز استفاده از مهره مار را کجای بدن بگذاریم و تشخیص مهره مار اصل همگی در سایت فال و خواب . …
اسم سگ ؛ عاشقانه و قدرجونی و سگ های اسطوره و معروف تاریخ و نر هاسکی
اسم سگ اسم سگ ؛ عاشقانه و قدرجونی و سگ های اسطوره و معروف تاریخ و نر هاسکی همگی در سایت فال و خواب . امیدواریم …
جذب همسر و راههای جذب همسر در رابطه زناشویی و راههای جذب همسر زن دلخواه
جذب همسر جذب همسر ؛ راههای جذب همسر در رابطه زناشویی و راههای جذب همسر زن دلخواه همگی در سایت فال و خواب . امیدواریم این …
بهنوش طباطبایی هم استاد دانشگاه شد
بهنوش طباطبایی با پستی در اینستاگرام از استاد شدن خودش در دانشگاه پیام نور خبر داد.
در ادامه زیباترین عکس های اینستاگرامی این بازیگر خوب کشورمان را تماشا می کنیم.
اولین تجربه ی تدریسم در دانشگاه
( پیام نور) برام بسیار با ارزش است.
این عکس یادگاریست از این تجربه.
کلاسها مجازی بود ولی
با تعدادی از دانشجویان عزیزم که بسیار هم با انگیزه و درسخوان و فعال در کلاس بودند قرار دیدار گذاشتیم.
امیدواورم تک تک دانشجویان عزیز دلم موفق باشند .
جای همگی آنها در این عکس خالیست❤️
کاش چوب جادوش فقط روی صحنه ی تئاتر معجزه گر نبود …. کاش همیشه پیشم میموند تا یه چیزایی رو معجزه وار درست می کردم …
نه به تنها حیوانات و نباتات و جماد
هر چه در عالم امر است به فرمان تو باد
می کشم ناز یکی ، تا به همه ناز کنم…
داداشی !!
دنیا شبیه خوابای بچگیمون نیست
آخرِ بازیا گاهی چیزی جز گریه و خون نیست
داداشی!!
باور بعضی قصه ها بدجوری سخته
تبری که باغُ می کُشت دستش از چوبِ درخته . . .
داداشی !!
یه دردایی رو گاهی هیشکی نمیدونه
هر زخمی خوب میشه اما جاش روی آدم میمونه
فردامون در پیشه
حالمون خوب میشه …باور کن
بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن
به شادیِ رخ گل، بیخ غم ز دل برکن
رسید باد صبا غنچه در هواداری
ز خود برون شد و بر خود درید پیراهن
طریق صدق بیاموز از آب صافی دل
به راستی طلب آزادگی ز سرو چمن
ز دستبرد صبا گرد گل کلاله نگر
شکنجِ گیسوی سنبل ببین به روی سمن
عروس غنچه رسید از حرم به طالع سعد
به عینه دل و دین میبرد به وجه حسن
صفیر بلبل شوریده و نَفیر هزار
برای وصل گل آمد برون ز بیت حَزَن
حدیث صحبت خوبان و جام باده بگو ……
.به قول حافظ و فتوی پیر صاحب فن…………………………..
تست گریم نقش “شوکت”
در نمایش ” روزهاى رادیو”
به نویسندگى و کارگردانى : محمد رحمانیان
و به تهیه کنندگى آزیتا موگویى
طراح گریم : بانوى گریم تئاتر ایران ماریا حاجیها ———————————————————-
شوکت المولوک..
خانوم هم نداره همون شوکت خالى…
کارش که کار آقاشه، شوفْرى…
زبونش هم زبونه آقاشه همون زبون شوفُرى..
یه چیزى تو مایه هاى زرگرى یا مطربى…
بلتى؟
وقتى او را روى صحنه در حالى میبینم که انگار با صداى کمانچه یا سه تار پله پله راهى را تا ملاقات خدا میسازد و یا وقتى پشت صحنه منش او را با کوچک و بزرگ میبینم که خود را فروتنانه معرفى میکند در دلم شعفى طلوع میکند که نور به چشمانم میدواند…شعفى از این که سرزمین من چنین هنرى مردى دارد که جهان در برابرش به حق تعظیم میکند. به قول دوستى اگر جهان دقیقه اى سکوت میکرد و ساز کلهر را میشنید چه بندها که از دل مردم گشوده میشد…
سرش سبز و روزگارش پر گل……
وقتی با تایمر ده ثانیه ای دوربین از خودم و نارنگی عکس می گرفتم ، در همان لحظه ی خیرگی ام به لنز ، معنای گسترده ی «تفرد» را عمیق دریافت کردم…
پانزده سال پیش
مگر بهارش، بهار بود و گل افشان که اکنون خزانش ، خزان باشد و برگ ریزان…
امیدی هست ، حتی وقتی مغزت بهت میگه که نیست…
بچگی کردن مثل کیف کردن از خنکی آب رودخونه ایست که از مچ پاهات به تندی میره به تمام تنت
«برایتان گل خریدم»…
از کوچه های مملکتم ،
برایتان گل خریدم
به فاصله ی رد شدنی از همان کوچه ی باریک چشمهایم را هم بستم تا تصور کنم رهایی از آفات زمانه ام را ، ذوق پرسه زد و امید باز هم جان گرفت در خنده هایم…
عجب کوچه هایی دارد مملکتم…
در خسته ترین روزهای زندگیم چه قدرتی می دهد به جانم …
برایتان گل خریدم تا عیدی دهم ، تا به برکت این عید غدیر جانتان سلامت و امیدتان زنده باشد….
ورزش همراه با دوستان
«آینههای روبرو» عنوان فیلمنامهای از بهرام بیضایی است که در قالب یک اجرای تلفیقی
«فیلم-تئاتر»؛ به کارگردانی محمد رحمانیان در تالار وحدت ، تابستان ۹۶ اجرا شد ..
فیلمنامه روایت زندگی دختری است به نام “نزهت”.
برادر دختر که سروان ارتشی و عضو گروههای انقلابی است ( علی عمرانی)توسط پلیس امنیت شاهنشاهی دستگیر شده و به مکانی نامعلوم میرود. همین رخداد به ظاهر ساده است که کلیه معادلات زیستی-هویتی نزهت را دگرگون میکند. نزهت برای جلوگیری از اعدام برادر، تن به همخوابگی با تیمسار مسئول دادگاه او میدهد. عملی بیهوده که تنها روند سقوط و اضمحلال فردی ، او را از دختری شاداب و سرزنده و امیدوار به یک روسپی تن فروش در شهر نو می آغازد…..
از رهگذر آن چله بود که قله ها دیگر ذره ای خاک شدند و واژه “ نتوانستن“ بی اعتبار ترین مفهوم عالم …..
_______________________________
* منظور م از چله ، چهل شب اجرای مونولوگ فصل شکار بادبادکها ست🪁🪁
کمال سر محبت ببین نه نقص گناه
که هر که بیهنر افتد نظر به عیب کند
با این سوال بى جواب
پناه به آینه میبرم
خیره به تصویر خودم
مى پرسم از کى بگذرم